Web Analytics Made Easy - Statcounter

محله > دروازه طهرون - علیرضا دهقانیان-خبرنگار:
کسی نیست که زبان فارسی بداند و نام استاد ملک‌الشعرای بهار را نشنیده باشد.

 ایرانیان از مقطع ابتدایی در کتاب فارسی با شعر «چشمه و سنگ» و «دماوند» با این شاعر آشنا شده‌اند. شاعری که اول اردیبهشت 1330 یعنی67سال پیش در 65سالگی چشم از دنیا فرو بست، اما هنوز نامش بر سر زبان‌هاست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این روزها کافی است عبارت «منزل ملک‌الشعرای بهار» را در اینترنت جست‌وجو کنید تا گزارش‌های مفصلی از وضعیت نامناسب خانه‌ای را که به نام استاد بهار ثبت ملی شده، اما متروکه مانده است، بخوانید.

بسیاری از شهروندان از اینکه خانه استاد به این شکل رها مانده گلایه دارند، اما جالب است بدانید خانه واقع در خیابان ملک الشعرا، کوچه گوهر، پلاک4 که همه جا درباره‌اش نوشته و حتی ثبت ملی شده، اصلاً خانه ملک‌الشعرای بهار نیست. عجیب است، اما «چهرزاد بهار» دختر استاد با ارائه سندی به همشهری محله این ادعا را ثابت و عنوان می‌کند که پدرش حتی یک روز هم در این خانه سکونت نداشته است.

خانه‌ای که دی سال1382 به نام خانه ملک‌الشعرای بهار با شماره ۱۰۸۶۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده، یک اشتباه تاریخی است. از فرزند آخر استاد بهار درباره احساس خانواده بهار بعد از ثبت اشتباهی منزل می‌پرسیم. پاسخ می‌دهد: «می‌دانم نیت خیر بوده است و ما از کسی گلایه نداریم، اما آنجا خانه‌ای نیست که استاد بهار حتی یک روز در آن زندگی کرده باشد. زمانی که قصد ثبت ملی داشتند کسی از ما سؤال نکرد و ما نخستین بار این موضوع را از زبان خانمی که برای نوشتن کتاب «آمدیم خانه نبودید» شنیدیم!‌»

حاصل ازدواج استاد «محمدتقی بهار» با «سودابه صفدری» در سال۱۲۹۸ فرزندانی به نام‌های «هوشنگ ملک»، «ماه ملک»، «ملک دخت»، «پروانه»، «مهرداد» و «چهرزاد» بود. چهرزاد، که کوچک‌ترین فرزند او و تنها بازمانده‌ای است که می‌تواند درباره واقعیت خانه استاد صحبت کند، می‌گوید: «14دی 1315 من را یک مامای لهستانی در خانه‌ای در خیابان ملک‌الشعرای بهار به دنیا آورد. پدرم وکیل مجلس بود.

بعداز ازدواج با مادرم منزلی در آبسردار اجاره کرد و برادربزرگم آنجا به دنیا آمد. مادرم شاهزاده قجری بود و دوست داشت خودمان خانه بزرگی داشته باشیم. شرایط مالی پدرم خیلی خوب نبود. درحقیقت هیچ‌وقت پولدار نبود. به همین دلیل، حدود سال1298 در خارج از شهر زمینی را که متعلق به خانواده هدایت بود، به مبلغ 10هزار تومان خرید. پدرم درگیر سیاست بود و ماه‌ها طول کشید تا ساختمان ساخته شود. آیت‌الله «سید حسن مدرس» به پدرم می‌گفت: «می خواهند تو را‌‌ ترور کنند آن وقت تو رفته‌ای در بیابان خانه گرفته‌ای!»

نقشه اصلی

بانو چهرزاد ساکن محله بهار نیست و در میرداماد سکونت دارد. چیدمان خانه‌اش ساده است. گرما و صمیمیتی خاص حکایت از اصالت ساکنانش دارد. در وسایل و دکور خانه هم اصالت دیده می‌شود. او که همراه فرزندش «افشین معاصر» میزبان ما شده‌اند، نقشه خانه را که به زبان انگلیسی نوشته شده نشان‌مان می‌دهد. می‌خواهد از یک اشتباه تاریخی پرده بردارد. می‌گوید: «باغ 2هزار‌مترمربع مساحت داشت. یک ضلع باغ دیوار به دیوار بیمارستان شماره2 ارتش (هدایت) و ضلع دیگر به خیابان ملک‌الشعرا منتهی بود. ورودی‌اش به خیابان ملک‌الشعرا (چلواربافی) باز می‌شد و ضلع غربی‌اش به کوچه گوهر. مثل اکثر خانه‌های آن دوران، اتاق‌ها دورتادور باغچه بود و حوضی کوچک در وسط قرار داشت.

اتاق مستخدم سمت خیابان ملک‌الشعرا بود و صندوقخانه و انباری به کوچه گوهر راه داشت. دست راست، اتاق مادر و سالن بود که به یک بالکن رو به باغ می‌خورد. شومینه زغالی در سالن داشتیم که روبه‌روی آن اتاق پدرم بود. دوستان و همکارانش را در این سالن ملاقات می‌کرد. پنجره بزرگ شیشه‌ای اتاق پدر رو به گل‌های رز پیوندی باغ باز می‌شد چون دوست داشت گل و حوض را ببیند. بعد از آن اتاق کوچکی بود که در مقطعی عمو و برادر بزرگم در آن زندگی می‌کردند. تا مدت‌ها میز و صندلی در کار نبود و مهمان‌ها کنار سفره غذا می‌خوردند. کنار نهارخوری هم راهرویی بود که به باغ می‌رسید.»

صحنه‌هایی که از آن روزها به تصویر می‌کشد، نشان می‌دهد که خوب خانه پدری را به یاد دارد و اگر می‌گوید که خانه ثبت ملی شده خانه آنها نبوده، درست است. سپس ادامه می‌دهد: «فاصله ما تا شهر خیلی زیاد بود و برخلاف آنچه که در سریال شهریار نشان دادند، اصلاً پدرم اتومبیل نداشت. حتی درشکه هم نداشت. فقط تا مدت‌ها یک الاغ داشتیم، البته من ندیده بودم. مستخدم، خواهر و برادرهایم را سوار آن الاغ می‌کرد و به مدرسه می‌برد. همه نوع آدمی در منزل ما رفت‌وآمد می‌کردند. شاعران جوان و دوستان نزدیک، همه از در باغ می‌آمدند و در اتاق پدرم با او صحبت می‌کردند.»

ساخت خانه جدید

زندگی استاد بهار فراز و نشیب‌های بسیاری داشته است. مدت‌ها وکیل مجلس و 7ماه در دولت قوام وزیر فرهنگ بوده، اما سال‌ها غضب حکومت وقت و تبعید را هم تحمل کرده است. 3سال قبل از تولد چهرزاد، روز اول فروردین سال1312‌، مأموران استاد را مریض احوال به شهربانی منتقل می‌کنند و بعد از آن به مدت یک سال به اصفهان تبعید می‌شود. همسرش نیز همراه بچه‌ها به اصفهان می‌رود. ملک‌الشعرا پس از آزادی، دست از سیاست برمی‌دارد.

چهرزاد ادامه می‌دهد: «پدرم به سختی بیمار بود و سل داشت. برای درمان به درمانگاهی در کوهستان لزن سوئیس رفت. هزینه زندگی و درمان پدرم باعث شد مادرم در قسمتی از باغ که سمت کوچه گوهر است، خانه‌ای بسازد و اجاره بدهد. خانه‌ای که به نام خانه بهار ثبت ملی شده، همین خانه کوچه گوهر است. منزلی که پدرم حتی یک روز هم در آن زندگی نکرد، اما چون زمین خانه به نام او بود، این شبهه به وجود آمد که این خانه بهار است.»

فروش باغ و ملک

بانو چهرزاد به عکس مادر در قاب اشاره می‌کند. زنی که فوت استاد، روزگار را بر او سخت می‌کند. دختر استاد ادامه می‌دهد: «14ساله بودم. خواهرانم ازدواج کرده بودند و برادرم نیز نبودند. مادر مانده بود و من و یکی دو خدمتکار قدیمی. دوران سختی بود. حقوق پدر بعد از فوتش به کلی قطع شده بود. مخارج نگهداری از باغ و منزل سنگین بود. بالاخره فشار مشکلات مالی باعث شد که مادرم وادار به فروش لوازم قدیمی خانه شود. به پیشنهاد شوهر خواهرم از دولت تقاضای مستمری کردیم و بالاخره با فراز و نشیب‌های زیاد ماهانه 500تومان برای مادرم مقرر شد.

این مبلغ، کفاف خرج خانه را نمی‌داد. بالاخره مادرم مجبور شد اندرونی را از باغ و بیرونی جدا کند و بفروشد. خانه بیرونی هم مرمت و به یک خانواده فرانسوی اجاره داده شد و ما هم خانه کوچکی برای زندگی اجاره و به آن نقل مکان کردیم. ترک خانه پدری دردناک بود. سراسر منزل نقش پدر را داشت. در زندگی‌ام غم‌انگیز‌تر از آن روزها سراغ ندارم. بعدها هم بر اثر مشکلات مادی، مادرم مجبور شد باغ و خانه و کتاب‌هایی که باقی مانده بود را بفروشد و در ازای فروش خانه، 2خانه نزدیک دروازه شمیران قدیم و یکی در خیابان بهار خرید که به زنده‌یاد داود رشیدی اجاره دادیم.»

حیف که استاد را ندیدیم

سر به خیابان ملک‌الشعرا می‌زنیم، جایی که خانه‌ای در آن به اسم استاد ثبت ملی شده است. سراغ قدیمی‌ها را می‌گیریم تا بدانیم آیا استاد بهار را در این خانه دیده‌اند یا خبر دارند که اینجا متعلق به اوست یا خیر. متأسفانه سال‌ها از آن روزها گذشته و کسی از آن ایام خاطره‌ای ندارد. بیشتر اهالی هم عنوان می‌کنند که بعد از ثبت ملی این خانه، متوجه شده‌اند که استاد و خانواده‌اش در این محله ساکن بوده‌اند. بنابراین باید فقط به شنیدن حرف‌های تنها بازمانده ملک‌الشعرا بسنده کرد.

ثبت یک خانه قدیمی را مدنظر بگیریم

برای اطلاع از علت این ماجرا با «اسکندر مختاری» معاون وقت حفظ و احیای اداره کل میراث فرهنگی تهران تماس می‌گیریم. وی می‌گوید: «سال1382 یک مطالبه عمومی بود که خانه بهار در معرض خراب شدن است و توجه دیگران را ‌طلب می‌کرد. کارشناس سازمان، اهل آن محله بود و مأمور رسیدگی به این موضوع شد.

مستنداتی جمع‌آوری کرد که نشان می‌داد خانه کوچه گوهر، منزل استاد بهار بوده است. مهم‌ترین دلیلش هم سندی بود که به نام استاد بود. حتی من به آن خانه رفتم و در مورد معماری‌اش حرف زدیم. این منزل به خودی خود نشان از معماری دهه40ـ 30 داشته و قابلیت نگهداری دارد.»

مختاری متعجب از اینکه پس از 15سال روزنامه‌ای پیگیر این ماجرا شده است، ادامه می‌دهد: «کوچک‌ترین فایده ثبت ملی منزل مورد نظر این است که از تخریب یک بنای قدیمی که سندی به نام استاد بهار دارد جلوگیری شده است.»حفظ یک بنای قدیمی با معماری خاص آن زمان اگرچه به خودی خود ارزشمند است، اما به نظر می‌رسد این اشتباه نیاز به اصلاح دارد و شاید بهتر باشد به‌عنوان خانه‌ای که سندش به نام استاد است و علت ساختش نجات زندگی خانواده ملک‌الشعرای بهار بوده، ذکر و به‌عنوان تنها یادگار استاد ثبت شود، ولی نه به‌عنوان خانه‌ای که استاد در آن زندگی کرده است.

در همین زمینه: قهوه‌خانه «هتل چای» پاتوق من و مسعود کیمیایی بود سینما تهران فرهنگسرا می‌شود کولبرها در هزارتوی بازار رد پای تاجران ابریشم در ری

منبع: همشهری آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۹۱۷۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خانه موزه‌ای در تهران که نماد عقل و عشق است

عصا، عبا، سجاده و کتابخانه کنار هم هستند سجاده بعد از 45 سال همچنان باز است و منتظر است روزی استاد برگردد تا عاشقانه‌ترین نمازها را تجربه کند. کتابخانه استاد همچنان پر از کتاب است. چه ترکیب قشنگی از عقل و عشق، کتاب و تفکر، تهجد و عشق.

به گزارش ایسنا، در حیاط خانه مرسدس بنز  ۲۳۰S  سبز رنگ مدل ۱۹۶۶ شهید مطهری در سایه کاج بلند خیابان  شهید کلاهدوز پشت دیوار آجری به خواب عمیق فرو رفته است. این ماشین از ادریبهشت 1358 دیگر روشن نشده است. شاید باور نکنید ماشین‌ها و همه اشیا می‌توانند مانند همه انسان‌ها داستانی داشته باشند که شاید قلمی بخواهد روایتشان کند. یک ماشین می‌توانند در دل حوادث تاریخی نقش آفرینی کند و همان مدل ماشین می‌تواند آروزهای یک خانواده را به دره ببرد. ماشین بنزی که در حیاط خیابان شریعتی، خیابان کلاهدوز (دولت)، نبش کوچه صدرا به خواب طولانی رفته است ماشین بنزی است که در زمره نخستین تولیدات S  کلاس مرسدس ‌است. آن شهید این خودرو را هفت سال قبل از شهادتش در تاریخ ۲/۳/۱۳۵۱ از شخصی به نام آقای ابراهیم زین العابدینی ساکن یوسف آباد تهران خریداری کرده است. 

البته از این ماشین روایت جالب و درس آموزی هم وجود دارد که نشان دهنده سبک زندگی استاد است. نخستین روایت برمی‌گردد به آستانه پیروزی انقلاب در سال 1357 که شهید مطهری برای سخنرانی قصد داشت به دانشگاه تهران برود این ماشین، همان ماشینی است در خاطرات شهید مطهری آمده است و به نوعی نشان دهنده سبک زندگی استاد است. آن‌روزها برعکس امروز، دانشجویان به  ساده زیستی افراطی تمایل داشتند و حسایست آنان نسبت به روحانیون بیشتر از دیگران بود.

علامه مطهری به همراه علی مطهری و عی لاریجانی با ماشین بنز استاد، ایشان را به دانشگاه صنعتی شریف بردند. این در حالی بود برخی اعتراض‌ها نسبت به اینکه چرا استاد مطهری ماشین بنز دارد شنیده می‌شد. دم در دانشگاه که رسیدند، یکی از افراد همراه، به ایشان پیشنهاد کرده بودند که از ماشین پیاده شوند و بقیه راه را پیاده بروند. تا یک موقع ماشین ایشان را نبینند که جوّی علیه ایشان درست شود. علامه با این پیشنهاد مخالفت کردند بلکه خواستند با ماشین تا جلوی در سالن بروند. تا تظاهر به ریا نشود و همانگونه  هست جلوه کند.

همانطور که روایت ماشین از ذهنم گذشت ماشین را رها می‌کنم تا خواب دیرین 45 ساله‌اش آشفته نشود. از سنگ‌فرش حیاط وارد خانه‌ای می‌شوم که در سکوت بهاری آفتاب نیمروزی خاطراتش را مرور می‌کند.

این خانه روزگاری محل رفت و آمد چهره‌های نام آشنایی بودند که در اوراق تاریخ نام بلندی دارند. بزرگانی مانند رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، دکتر علی شریعتی و بسیاری از روحانیون و شخصیت‌های دیگر.

خانه در دو طبقه بنا شده است که در طبقه اول دست‌نوشته‌ها و وسایل شخصی شهید مطهری و در طبقه دوم کتاب‌های آن شهید به نمایش درآمده است.  طبقه پایین شامل یک حال و پذیرایی بزرگ است که پس از بازسازی حالت نگارخانه گرفته است. نشان از خانه روحانی ندارد. اما برای اینکه زندگی استاد با تصاویر و وسایل به تصویر کشیده شود چاره‌ای به بازسازی نبود. عکس‌هایی که از استاد در خانه و موزه نصب شده است بیش از دیگر عکس‌های استاد، عکس علامه طباطبایی و حضرت امام چشم‌نوازی می‌کند.

به گفته علی مطهری بسیاری از کتاب شهید مطهری در طبقه دوم نوشته شده است. کتاب‌های «نظام حقوق زن در اسلام»، «مساله حجاب»، «علل گرایش به مادی‌گری» و «امدادهای غیبی در زندگی بشر» جزو این آثار است. طبقه دوم شامل راهرویی است که به دو اتاق منحصر می‌شود اتاق مطالعه پنجره بزرگ رو به خیابان و پشت به خیابان دارد. نور به راحتی به خانه روشنی می‌بخشد. در گوشه اتاق تخت با روکش قدیمی می‌توان دید که بازدیدکنندگان را یاد خانه هر پدربزرگ و مادربزرگ می‌اندازد. عصا، عبا، سجاده و کتابخانه کنار هم هستند سجاده بعد از 45 سال همچنان باز است و منتظر است روزی استاد برگردد تا عاشقانه‌ترین نمازها را تجربه کند. کتابخانه استاد همچنان پر از کتاب است. از تفسیر کبیر قرآن گرفته تا مجموعه رسایل فلسفی ملاصدرا. چه ترکیب قشنگی از عقل و عشق، کتاب و تفکر، تهجد و عشق. خدایا به ینگونه معرفت‌ها برکت عطا کن. استاد جمع عقل و عشق بود. این عشق زمین و الهی نداشت و به صورت توامان بود. یادی از گفت‌گوی که همسر استاد با یکی از خبرنگاران کرده است می افتم که در این گفت‌وگو گفته است. به من همیشه احترام می گذاشتند.یادم می آید یکبار به اصفهان رفته بودم وقتی برگشتم نیمه‌های شب بود. ایشان بیدار مانده بود تا از من استقبال کند. میوه و چای آماده کرده بود و ناراحت بود که چرا بچه‌ها بیدار نمانده اند تا از مادرشان استقبال کنند. بسیار مهربان بودند و احترام می گذاشتند. در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار می کردند. یادم نمی‌آید که از ایشان هیچ گاه رنجی دیده باشم. بسیار با گذشت و مهربان بودند و به راحتی من و بچه‌ها اهمیت می دادند..

با خود می‌پرسم مگر مرد خدا می‌تواند چیزی غیر از این باشد نگفته‌اند مردان خدا شیران روز و پارسیان شب‌اند. یکی از دوستان شهید مطهری درباره ایشان می‌گوید: از ویژگی‌های آن مرحوم، تقید و علاقه فراوان ایشان بود به ذکر و دعا و بیداری شب. به یاد دارم که در همان اوایل آشنایی ما با یکدیگر، او به نماز شب مقید بود و مرا نیز بدان امر می کرد و من به بهانه اینکه آب حوض مدرسه شور و کثیف و برای چشمانم مضرّ است از آن شانه خالی می‌کردم، تا اینکه شبی در خواب دیدم که در خواب هستم و مردی مرا بیدار کرد و گفت: من «عثمان بن حنیف» نماینده حضرت امیرالمؤمین علی علیه السلام می باشم، آن حضرت به تو دستور داده اند به پاخیز و نماز شب به پادار و این نامه را نیز آن حضرت برای تو فرستاده اند.

در آن نامه با آن حجم کوچکی که داشت با خط سبز روشن نوشته شده بود: «هذه برائة لک من النّار»؛ این برای تو وسیله رهایی از آتش دوزخ است. من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانی دوران حضرت علی علیه السلام با زمان ما، متحیر نشسته بودم که در همان حالت تحیر، مرحوم آیت اللّه مطهری مرا از خواب بیدار کرد و در حالی که ظرف آبی در دست داشت گفت: این آب را از رودخانه تهیه کرده ام، برخیز و نماز شب بخوان و بهانه مجوی.

ایوان دلگشا خانه دلبری می‌کند و مشرف به حیاط و درخت کاج است که پرندگان گوناگون را میزبانی می‌کند و شاید پس از اندیشه‌ای طولانی و فلسفی ویا غم روزگار خوردن در ایوان مشرف به درخت کاج گیر و سنگفرش و هوای تازه نعمتی باشد.

اما این مرد عشق و عقل در شامگاه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ و پس از خروج از خانۀ دکتر یدالله سحابی، توسط محمد علی بصیری عضو گروه فرقان از فاصله حدود دو متری با سلاح رولور به شهادت رسید. تا مصداق این آیه سوره آل عمران شود که خداوند درباره شهدا می‌فرماید؟ وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ َتَا بَلْ أَحْیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ای پیامبر! هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • دخترم عکس‌های شرم‌آوری از خود در فضای مجازی گذاشت و آبرویم را بُرد / دیگر نمی‌‌توانم او را تحمل کنم!
  • خانه موزه‌ای در تهران که نماد عقل و عشق است
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است 
  • روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران
  • جرم انتشار عکس جعلی وایرال شده از ترانه علیدوستی و پدرش چیست؟
  • با یک کلیک به هر جا که می خواهید سفر کنید
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • اینجا غزه نیست؛ بمباران هم نشده است! | اینجا اوکلاهما است که خانه ها بر اثر گردباد تخریب شده اند ... + فیلم